ادبیات داستانی افغانستان از یک سو با عصر مدرن در تاریخ معاصر این کشور در کمتر از صد سال گذشته آمیخته و از سویی بر گنجینه ادبیات کلاسیک فارسی زبان در پهنه جغرافیای ایران بزرگ استوار است. ادبیات داستانی افغانستان امروزه مخاطب جهانی یافته است. تغییر و رشد ادبیات داستانی افغانستان وامدار زنجیره ای از حوادث تاریخی است، که از دوران مدرنیسم همعصر پادشاهی امان الله خان (۱۹۲۹-۱۹۱۹) آغاز می شود. کودتای کمونیستی هفت ثور (آپریل ۱۹۷۸)، جنگ های داخلی کشور، دوره جهاد، حضور طالبان، لشگرکشی نیروهای ناتو و موج های پیاپی مهاجرت شهروندان افغانستان به سراسر دنیا و بازمهاجرت برخی از ایشان در دوره سازندگی به وطن از جمله حوادثی هستند که (۱) تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور را دستخوش دگرگونی قرار دادند(۲) رنگ دیگری به ادبیات داستانی افغان بخشیده است. از این رو، ادبیات داستانی امروز افغانستان آينهای است که چالشها، ترس و اضطرابها، نومیدیها و بارقههایی از امید، سرگردانیها و روزگار مردم افغانستان را –چه آنها که در کشور ماندند، به هر دلیل، و چه آنها که ناگزیر به گریز شدند، به هر دلیل– بازمینمایاند
ادبیات افغانستان را، با تکیه بر تاریخ ادبیات کلاسیک فارسی زبان، میتوان بخش قابل توجهی از موزاییک ایرانی دانست. بخش گستردهای از آثار فرهنگ و ادبیات ایران بزرگ در جایی آفریده شدند که روزگاری بخشی از ایران به شمار میآمد و امروز در قلمرو سیاسی و جغرافیایی افغانستان قرار دارد. از سوی دیگر، داستان نویسی افغانستان با داستان نویسی ایران معاصر تعامل داشته است. در بیش از پنج دهه گذشته، شمار زیادی از نویسندگان مطرح افغان، خوانندگان و تحلیل گران ادبیات داستانی ایرانی بودهاند. چشمهای از این تاثیر را به طور ضمنی در آثار نویسندگان افغان در سرتاسر جهان میتوان یافت. گاه خود نویسندگان نیز به وضوح به این موضوع اشاره داشتهاند. به همین دلیل این بخش از سری مقالات ما به معرفی ادبیات داستانی افغانستان به زبان فارسی می پردازد. ادبیات داستانی افغانستان تا پایان دوران جهاد، معرفی نویسندگان افغان مهاجر و نیز زنان در ادبیات افغانستان و ادبیات داستانی زنان نویسنده افغان، عنوانهایی است که در این مقدمه و در این مقالات بدانها خواهیم پرداخت
تمرکزاین بخش از معرفی ادبیات داستانی افغان بر روی فارسیزبانی است و این امر دلایل عملی دارد. با این حال امیدواریم در بخش دیگری به ادبیات داستانی پشتوزبان نیز بپردازیم. فارسی و پشتو دو زبان رسمی کشور افغانستان اند و شمار بسیاری از مردم افغانستان دوزبانه به شمار میآيند. گرچه مهاجران افغان در طی چند دهه گذشته الزاما گویشور هر دو زبان نیستند[1]
ادبیات داستانی افغانستان تا پایان دوران جهاد
لطیف ناظمی در مقالهای پیرامون ادبیات معاصر افغانستان، شروع این ادبیات را درامتداد نشر دوهفته نامه سراج الاخبار در سال ۱۹۱۱- همعصر امیر حبیب الله پدر شاه امان الله خان – می داند. پیش از این دوره کشور افغانستان در زمان امیرعبدالرحمن به یکپارچگی ملت-دولت دست یافته بود و با حمایت انگلستان نقش محوری در منطقه داشت. محمود طرزی، صاحب نشریه سراج الاخبار، از تبعید به ترکیه بازگشته و با ادبیات ترکی و فرانسوی و نیز دیگر کشورهای اروپایی آشنا شده بود و بدین ترتیب تصویر نویی از ادبیات افغانستان به کشورش ارائه کرد. طرزی کسی بود که آثار ژول ورن را به دری برگرداند، مانند شاعران فرانسوی شروع قرن بیست قالب کلاسیک شعر را به چالش کشید و از اصطلاحات تکنیکی، اجتماعی و زندگی روزمره در ادبیات استفاده کرد (ناظمی، ۲۰۰۵). همچنین، در سراج الاخبار دستآوردهای مدرن دوره عبدالرحمن را میستود و در نشریه اش از عبدالرحمن به عنوان معمار تاریخ مدرن افغانستان یاد میکرد و به مفاهیمی چون ملیت و بیداری ملت افغان میپرداخت (احمدی، ۲۰۰۸). از سال ۱۹۱۹ با به روی کار آمدن شاه امان الله خان (معاصر با رضاشاه در ایران و مصطفی کمال، آتاتورک، در ترکیه)، مدرنسازی کشور از سطح دولت به همه سطوح اجتماعی گسترش یافت. نگاه و دیدگاههای مدرن در نشریات نیز رشد چشمگیری یافت. اما عمراین دوره در ۱۹۲۹ به سر آمد و با فرار شاه امان الله به ایتالیا، افغانستان باز به اختناق کشیده شد. این دوره دوره شکوفایی شعر به ویژه شعر نو در تاریخ ادبیات معاصر افغانستان بود. پیشتر محمود طرزی توجه خوانندگان سراج الاخبار را از شعر به نثر معطوف ساخته بود: او نثر (مانند افسانه و حکایت) را لازمه زمان میدانست و مقالههایی درباره روایت، اصول اولیه روایت داستانی و اهمیت زبان در روایت داستانی نوشته بود. او همچنین بر وارد ساختن گونه ادبی رمان و داستان از ادبیات اروپا به افغانستان تاکید زیادی داشت (احمدی، همان). با این حال در حوزه ادبیات داستانی نخستین رمان راعبدالقادر افندی با ساختار روایی کلاسیک در سال ۱۹۲۲ نوشت. نام رمان او »تصویر عبرت« یا »بی بی حوری جان« بود و به موضوع فضای سنتی در میان خانواده های اعیان و اشراف می پرداخت. زبان داستان زبانی بسیط و ادبیات اش عامیانه بود. البته پیش از آن رمان، نخستین داستان با عنوان »جهاد اکبر« در چند شماره از نشریات آموزش و پرورش افغانستان به شیوه مدرن چاپ شده بود. این داستان با روایتی سنتی به استقلال افغانستان از استعمار انگلستان می پرداخت
ادبیات افغانستان از نیمه دوم دهه شصت تا نیمه اول دهه هفتاد با حوادث سیاسی-اجتماعی و اندیشه های ایدئولوژیک درهم آمیخت. از کودتای ۱۹۷۳ و دوران اشغال افغانستان توسط شوروی به دنبال کودتای موسوم به هفت ثور (آپریل ۱۹۷۸) ادبیات مقاومت به گفته ناظمی در کشور به اوج رسید و صرفنظر از فضای قطبی سیاسی در همه ارکان جامعه، ادبیات نظم به بیان استعاری و کنایی روی آورد. از سوی دیگر، بخشی از دستگاه سیاسی نیروی اشغالگر به تربیت و گسترش ادبیات دلخواه خود پرداخت. دستگاه حاکم به دستگاهی فرمانده، تنهاقدرت و مرجع محق و آمر تبدیل شد، که برای جامعه راهی جز فرمانبری باقی نمیگذاشت. درنتیجه، گفتمان جاری در جامعه به سوی گفتمانی انقلابی گرایش یافت (احمدی، ۲۰۰۸). در این راستا اتحادیه نویسندگان افغان بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۷ باحمایت قدرت مرکزی فعالیت میکرد. در این دوره، ترجمه و خوانش آثار داستانی روس تاثیر مستقیمی بر ادبیات افغانستان داشت و ادبیات حزبی رواج یافت. به گفته ناظمی تا پیش از دوران اشغال دو سبک رئالیسم جستجوگر آرمانگرا و سپس اگزیستانسیالیسم در آثار روشنفکران دیده می شود. پس از اشغال، ادبیات رایج دو گونه بود: یا گرفتار تبلیغات حزبی شد و یا به جنبش مقاومت ضدکمونیست گرایش یافت (ناظمی، همان). ادبیات ضدکمونیست گرچه از نظر زیباییشناسی به ادبیات حزبی شباهت دارد و زبان نمادین را پس میزند، اما در محتوا با مبارزان آزادیبخش یا »مجاهدین« هم آواست (احمدی، همان)
سال ۱۹۹۲ سالی بود که بنیادگرایی اسلامی بر کشور افغانستان سایه گستراند و نهادهای فرهنگی از جمله کانون نویسندگان پس از دوره اشغال منحل شد. اشغال افغانستان، کودتای کمونیستی هشت ثور، هجوم بنیادگرایی اسلامی و سپس هجوم طالبان از جمله حوادثی بود، که گروه گروه از مردم افغانستان را به مهاجرت واداشت. به دنبال آن نویسندگان نسل قبل مجبور به مهاجرت شدند و نویسندگان نسلی نو از بستر مهاجرت در سرتاسر دنیا برخاستند. به گفته ناظمی مهاجرت در طی این دوران تاثیرگذارتر سبب شد، که ادبیات مهاجرت در سه حوزه جغرافیایی نشو و نما بیابد: ایران، پاکستان و کشورهای غربی. بدین ترتیب، ادبیات مهاجرت افغان از سویی رنگ و بوی کشور میزبان را به خود گرفته، و از سوی دیگر دستخوش حوادث سیاسی-اجتماعی کشور میزبان بوده است (ناظمی، همان)
معرفی نویسندگان افغان مهاجر
بنابر دسته بندی ناظمی، که در بالا آمد، نویسندگان مهاجر افغان و مهاجران افغانی که بیرون از افغانستان به داستان نویسی روی آوردند را، به سه گروه مهاجران ساکن پاکستان، ایران و کشورهای غربی می توان تقسیم کرد. زبان (و تا حدی مذهب) در جذب این مهاجران سهم داشته، به طوری که بیشتر مهاجرانی که پاکستان را برای ماندن برگزیدند پشتوزبان، و بیشتر افغانهای مهاجری که به ایران پناه بردند فارسی زبان بودند. گرچه استثناءهایی همواره وجود داشته است. بخش گستردهای از مهاجران نیز به دلایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی راهی کشورهای غربی شدند. اهل قلم در کشورهای میزبان اغلب به زبانهای فارسی و نیز به انگلیسی و فرانسه نوشتند. در این میان جمعی از نویسندگان مهاجر مهاجرت دوباره یا بازگشت به افغانستان و برخی مهاجرت دیگری را نیز به دنبال آن نیز از سرگذرانده اند
درمیان معدود مهاجران افغان که در پاکستان به شعر و داستان روی آورد، میتوان از عزیزالله نهفته نام برد. او پس از هشت سال مهاجرت و نیز تجربه شعر و داستان در پاکستان، با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ ابتدا به افغانستان بازگشت و در تلاشی دیگر به اروپا مهاجرت کرد. نهفته درمصاحبهای تفاوت میان نوشتن و فعالیت افغانها در ایران و پاکستان را در نوع دیدگاه کشور میزبان به مهاجر می داند و میافزاید که در پاکستان مهاجر افغان آزادی بیشتری برای ابراز وجود و تواناییهای خود داشته است. ضمن آنکه دستگاه قدرت مرکزی در پاکستان چون ایران سانسور را به نویسندگان تحمیل نساخته است (نهفته، ۲۰۱۴). همچنین فضای محدود مهاجرپذیری و پروپاگاندای دستگاه مرکزی در ایران -به خصوص تا پیش از سقوط طالبان- امکان رشد نویسندگان یا صاحبان قریحه نویسندگی را از مهاجران افغان سلب میکرد. از سوی دیگر، عده ایاز اهل قلم و هنرمندان افغان که ساکن پاکستان بودند مستقیما به دست طالبان کشته شدند
مهاجرت نویسندگان افغان در ایران مختصات و ویژگیهای قابل تاملی داشته است. صرفنظر از فضای بسته ایران در ارتباط با خطوط قرمزی که نویسندگان ایرانی را نیز محدود می ساخت، مشکلات دیگری شرایط مهاجران نویسنده را دستخوش قرار می داد؛ از جمله، معضل جنگ (۱۹۸۸-۱۹۸۰) و فضای بسته ایدئولوژی-سیاسی ایران در آن سالها، بحران اقتصادی، معضلی به نام تمامیت ارضی در ایران -که همواره دستآویزی برای دفاع از ملیت و حضور بیگانگان در خاک کشور بوده، درک و دریافت ناقص از حضور مهاجر در شرایط بحرانزده سیاسی. مشکلاتی از این دست، همه عواملی بود که حضور افغان ها را به طور کل در ایران غیرقابل فهم و همواره مسالهساز میکرد. به عبارت دیگر، مهاجر افغان به قصد یافتن پناهگاهی کشور بحرانزده خویش را ترک کرده بود و از موقعیت بحرانزده دیگری سر درآورده بود. با این وجود، از میان مهاجران افعان نویسندگان وجوانانی مشتاق نویسندگی بالیدند و از زن و مرد به مجموعههای داستاننویسی خلاقه شهرهایی چون تهران، مشهد، قم و اصفهان پیوستند. در این میان در مشهد، به عنوان مثال، حلقه »دُر دَری« پدید آمد و در تهران عدهای از نویسندگان به مجموعه داستاننویسی حوزه هنری پیوستند. نویسندگانی چون محمدحسین محمدی، معصومه کوثری، جواد خاوری نمونههای بارز استعدادهایی هستند که در پیوند با این مراکز داستاننویسی به بار نشستند و درخشیدند. همچنین اززمره نویسندگان مهاجر افغان در ایران میتوان از آصف سلطانزاده نام برد که در کارگاههای داستان نویسی رضا براهنی و هوشنگ گلشیری -دو نویسنده صاحب نام و صاحب سبک معاصر ایران- حضور یافت و سبک ویژهای از داستاننویسی متعهد و ضدجنگ افغان را عرضه کرد. تعدادی از این نویسندگان با بازتر شدن فضای اجتماعی و سیاسی پس از سقوط طالبان، یا به افغانستان بازگشتند و یا راهی کشورهای غربی شدند، و اکنون نیز در حوزه نویسندگی همچنان فعالیت دارند
از میان نویسندگان مهاجر و صاحب آوازه افغان در کشورهای غربی میتوان به نامهایی چند اشاره کرد: زریابها (اعظم رهنورد زریاب، سپوژمی زریاب، شبنم زریاب) و عتیق رحیمی در فرانسه؛ خالد حسینی در امریکا، خالد نویسا و جواد خاوری در نروژ؛ عزیزالله نهفته، محمدحسین محمدی و عارف فرمان در سوئد؛ قادر مرادی در هلند؛ سیامک هروی در انگلستان؛ مریم محبوب، هژبر شینواری، صبورالله سیاه سنگ و پروین پژواک در کانادا؛ آصف سلطان زاده در دانمارک زندگی میکنند
شماری از آثار این نویسندگان از جمله به زبانهای انگلیسی، فرانسه، عربی، ترکی، آلمانی و ایتالیایی ترجمه شدهاند. در این میان عدهای از این نویسندگان به جوایز بینالمللی و پرآوازه نیز دستیافته اند. در این سلسله مقالات به بررسی بیشتر برخی از آثار این نویسندگان خواهیم پرداخت.
زنان در ادبیات افغانستان و ادبیات داستانی زنان نویسنده افغان
به رغم باور عمومی و چه بسا جهانی درباره زن و جایگاه پایمال شده زنان در فرهنگ افغانستان، به خصوص از زمان جنگهای داخلی و دوران جهاد، شخصیت زن در ادبیات داستانی افغانستان شخصیتی ناتوان، مغلوب و ناتمام نیست. در بسیاری از داستانهای مردنبشته و زن نبشته معاصر افغانستان، زن حتا در اوج دشواریهای تحمیل شده به او شخصیتی فعال (نه منفعل)، تعیین کننده و تصمیم گیرنده دارد. شخصیت زن در آثار نویسندگانی که در افغانستان یا خارج از مرزهای افغانستان زندگی میکنند گاه حتا انقلابی، پرسشگر، منتقد و چیره به تصویر کشیده شده است
زنان نویسندهای چون سپوژمی زریاب، مریم محبوب و پروین پژواک در فضای آزاد دنیای غرب و نویسندگانی چون منیژه باختری، معصومه کوثری، ریحانه بیانی و بسیاری دیگر در افغانستان یا ایران در فضایی بسته تر و در چارچوب فرهنگی سنتی تری به مسائل زنان و مادران افغان پرداختهاند. در آثار این نویسندگان، حتا اگر جامعه بر زن تقدیر تلخی را تحمیل کرده، شخصیت زن داستان، با قدرت، آن تقدیر را به داوری خواننده کشانده، به چالش کشیده و با ایجاد پلی به برابری زن و مرد به زیر سوال برده است. شاید بتوان گفت که ویژگی این داستانها نه تنها منعکسکننده گذر زن از فضای سنت به مدرنیته و بیداری و باور او نسبت به حقوق انسانی خود است، بلکه ویژگی بارز زن افغان را در نقش محوری اش در روزگار جنگ و بحران زندگی-مرگ به نمایش میگذارد. زنان نویسنده افغان امروزه از وزنههای مهم ادبیات فارسیزبان و موزاییک ایرانی به شمار میروند. در ادامه این دسته از مقالات به حتم و با دقتی بیش از پیش به آثار این نویسندگان خواهیم پرداخت
منابع
Ahmadi, Wali. 2008. Modern Persian Literature in Afghanistan. Anomalous Visions of History and Form. New York: Routledge.
لطیف ناظمی. نگرشی بر ادبیات معاصر افغانستان. در سایت بنیاد مطالعات ایران. سال بیست و دوم. ۱۳۸۴:
http://fis-iran.org/fa/irannameh/volxxii/afghanistan-contemporary-literature
هیچ درختی بیرون از خاک نزیسته است. مصاحبهای از نیلوفر دُهنی با عزیزالله نهفته. سال ۲۰۱۴:
http://persian.aawsat.com/2014/05/article16197
[1] در این مقالات واژه افغان صفتی عام است، که برای دلالت بر ساکنان کشور افغانستان به کار می بریم (مقایسه شود با همین واژه با معنای خاص پشتون). استفاده از این صفت عام، به دور از هرگونه جانبداری سیاسی و قومی است.