کولی دوره‏گرد، یهودی سرگردان

 Zarlaki

ناگزیرم. ناگزیریم همواره درباره کاری که می‏کنیم، توضیحی بدهیم. مقدمه‏ای، معرفی کوچکی، چیزی، چند کلمه‏ای بابت دست‏گرمی. شروع‏ها دشوارند. این دشواری را درست در همین لحظه که کنار پنجره اتاق شخصی‏ کوچکم نشسته‏ام حس می‏کنم. اتاق متعلق به یک کتابخانه‏ عمومی است. اما تقریبا چهار پنج ساعتی در روز از آن من است. بله، اتاقی از آن من. هر روز طرف‏های ظهر به این‏جا می‏آیم. کلید اتاق شماره یک را از متصدی بخش مرجع کتابخانه می‏گیرم و وارد اتاقم می‏شوم. عادت کرده‏ام به محض ورود، از لای پرده‏های عمودی شکلاتی، چند لحظه‏ای کوچه تنگ آفتاب‏رو را تماشا کنم. این روزها به پیشگویی درست ویرجینیا وولف زیاد فکر می‏کنم. حالا تقریبا بسیاری از ما زنان اتاقی از آن خود داریم و اندکی کمتر از پانصد پوند در سال. حالا گیرم چند ریال کمتر یا بیشتر. حالا در اتاق بسیار کوچکی از آن خودم نشسته‏ام. آفتاب اول پاییز تلاش می‏کند از پشت پرده ضخیم بیاید تو. روزی آفتابی و معمولی‏ست مثل همه روزهای آفتابی و معمولی. ساعت سه بعدازظهر است و مثل همه ساعت‏های سه عصر پر از سکوت و تردید و پایان و آغاز. نشسته‏ام روبه‏روی مانیتور. صفحه ورد هنوز سفید است. زیاد به ذهن بازیگوش فرصت نمی‏دهم احساسات‏نگاری کند. مقدمه جای این حرف‏ها نیست، می‏دانم. باید خودم را جمع و جور کنم. یادداشت‏هایم را ردیف کنم روبه‏رویم و زود بروم سر اصل مطلب؛ اصل کتاب. کتاب درباره زویا پیرزاد است و آثارش. نه، جمله درستی نیست. این را به محض نوشتن می‏فهمم. اما پاکش نمی‏کنم. می‏گذارم باشد تا شما که می‏خوانید، شاهد کلنجار رفتن منتقد با جمله‏های خودش باشید. منتقد همان‏قدر با جمله‏های خودش ور می‏رود که با جمله‏های اثری که نقد می‏کند. لحنم اینجا کمی شبیه حزن‏انگیزی لحن منتقد فرانسوی محبوبم سنت بو شد وقتی که سرنوشت غمناک منتقد را در دو استعاره ناب خلاصه می‏کند: یهودی سرگردان و کولی دوره‏گرد.[1]

کتاب درباره زویا پیرزاد نیست. یعنی قرار است نباشد. اما قول نمی‏دهم که نباشد. قول نمی‏دهم که فقط به متن آثار او بچسبم و به خودش کاری نداشته باشم. من همچنان پیرو روش قدیمی و مخالف‏خوان سنت بو هستم. یک قرن و نیم گذشته از زمانه اقتدار نظریات سنت بو در عرصه نقد ادبی. یک قرن و نیم گذشته از زمانی که این منتقد با صراحت می‏گفت: «باید دوران کودکی و محل و محیطی را که نویسنده در آن بزرگ شده مطالعه کنیم… نخستین گروه معاشران نویسنده، نخستین کتابی که مشهورش کرده و نیز ساعت افول، نقطه عطفی را که به سقوطش انجامید باید بررسی کنیم.»[2] خیلی گذشته و خیلی‏ها آن زمان و البته زمان‏های بسیار بعدتر با او مخالف بوده‏اند. حالا چه طرفدار سنت بو باشم و چه مخالف او فرقی نمی‏کند. در مورد این کتاب فرقی نمی‏کند سنت بویی عمل کنم یا نه. در هر حال حس کنجکاوی لذت‏جویانه من بی‏جواب می‏ماند. چون چیزی از زندگی نویسنده نمی‏دانم. خبرنگاران می‏گویند زویا پیرزاد مصاحبه نمی‏کند. بیوگرافی کامل و قابل اتکایی ندارد. علاقه‏ای ندارد بگوید کجا زندگی می‏کند. ناشرش با او همدل و همراه است. نمی‏دانم او در ایران هست یا نه؟ کنجکاوی منتقدانه‏ام به بن‏بست خورده. از طرفی در پی اندکی پرس‏و‏جوی مضاعف هم نیستم. تقلای زیاد و دست و پا زدن با مزاجم سازگار نیست. کار من یافتن نشانی پستی نویسنده نیست. کار من نوشتن نقد است و این کار را با همین دستمایه‏های موجود، پیش خواهم برد؛ بی‏نیاز از هر شرح‏حال و سال‏شماری. و باز دلگرمم به کلام رهایی‏بخش سنت‏بو: «منتقد نابغه عکس آفریننده و شاعر نابغه و فیلسوف نابغه دارای دستگاه فلسفی مدون است؛ همه چیز را در نظر می‏گیرد، همه چیز را چنانکه هست می‏پذیرد. منتقد نابغه آدمی بیش از اندازه متشخص نیست، زیاده از حد سختگیر نیست، بیش از اندازه نگران نیست… در کانون خود پابرجا نمی‏ماند… از پیوندهای نامیمون نمی‏هراسد.»[3]

درست است که نابغه نیستم اما قول می‏دهم همه چیز را چنان که هست بپذیرم، سخت نگیرم، نگران چیزی نباشم و از هیچ پیوند نامیمونی نترسم. فقط یک نکته می‏ماند که گفتنش در میانه این پیش‏‏نوشتار بیجا نیست. بی‏آن‏که بخواهم، مشاهده این نوع رفتار بازدارنده از سوی نویسنده، مرا به یاد نویسندگان رمان‏های عامه‏پسند می‏اندازد. پنهان شدن یک نویسنده، معمولا همزمان است با پرفروش[4] شدن اثرش و در کشور ما پرفروش‏ها معمولا کسانی‏اند که به آن‏ها می‏گویند: عامه‏پسندنویس؛ آن هم نه همگی‏شان. منظورم بیشتر آن‏هایی‏اند که شمارگان کتابشان از مرز مشخص «ناشرپسند»ی گذشته است. آن‏هایی که خوانندگان پی‏گیر و کنجکاوی دارند که مدام تلفن ناشر را به صدا در می‏آورند و از نشانی نویسنده محبوب و وضعیت تجرد و تاهل و شکل و قیافه‏اش می‏پرسند. عامه‏پسندنویسان معمولا زنان هستند و همین عامل جنسیت، عامل مضاعفی است که به محاق رفتن نویسنده محبوب را حتمی می‏کند. فراموش نکنیم که این محاق خودخواسته یک نتیجه دیگر نیز دارد. نویسنده‏ای که زیاد دم‏دست خوانندگان و خبرنگاران نیست، مرموزتر و مطلوب‏تر است. به زبان ساده همان میزان که اثرش همه جا پیدا می‏شود، خودش نایاب است. پس محاق خودخواسته به اعتبار خودساخته‏ هم می‏انجامد. امنیت زندگی خصوصی و خانوادگی نویسنده همپای غیبت محبوب‏کننده برقرار می‏ماند. شاید بگویید این توضیح، نیمچه استدلالی است بر عامه‏پسند‏نویس بودن زویا پیرزاد. اما من نمی‏خواهم این گونه باشد. رفتار و کنش بیرونی نویسنده است که گمراهمان می‏کند. همین رفتار عامه‏پسندانه ممکن است او را همسایه دیوار به دیوار ادبیات عامه‏گرا کند. نویسنده و طرفداران پرشمارش را- که از هر طیفی هستند- بیش از این نگران نمی‏کنم. در بحث‏های مفصل این کتاب توضیح خواهم دید که این گونه نیست و اگر هم چیزکی در میان باشد که ما را به آن سو جهت دهد، در حد چند نشانه است و طبیعی است با وجود چند نشانه کوچک نمی‏توان پرونده پیرزاد را در قفسه عامه‏پسندنویسان ایرانی بایگانی کرد. صفت «ایرانی» در جمله قبل، بار تحقیرآمیزی دارد؛ قبول دارم. اما این حقارت‏باری تقصیر من نیست. در تعاریف مستند و رایج وطنی، ادبیات عامه‏پسند طیف محدودی از آثار را دربرمی‏گیرد. آثاری با خوانندگان اغلب مونث، جوان و کم دانش. خوانندگانی که از خواندن آثاری جز آثار عامه‏پسند عاجزند. بگذارید تعریف و تشریح مفصل این گونه ادبی را بگذاریم برای بعد. بعدی که زیاد دور نیست و یک از فصل‏های همین کتاب است.

در این کتاب، فصل‏بندی بر اساس اولویت انتشار است. قدم به قدم. از آغاز تا آخرین اثر منتشر شده با متن‏های داستانی نویسنده همراه شده‏ام. این نوع تقسیم‏بندی یک خوبی بزرگ دارد. می‏توانی مراحل پیش‏روی و پس‎روی نویسنده را به خوبی اندازه‏گیری کنی. ببینی از کجا شروع کرده و به کجا یا ناکجا رسیده است. خلاصه رمان‏ها را در آغاز فصل مرتبط، آورده‏ام تا نوعی یادآوری باشد برای آن‏هایی که نخوانده‏اند و آن‏هایی که خیلی وقت پیش خوانده‏اند و می‏دانم و می‏دانند که حافظه درازمدتشان هم مثل حافظه تاریخی گنجایش محدودی دارد! چکیده داستان‏های کوتاه را به طور مجزا نیاورده‏ام. در دل متن‏‏ هر فصل لابه‏لای تحلیل و تاویل، به چکیده‏ای از قصه اشاره می‏شود و بر این گمانم که همین اشارات، کافی باشد برای داستان‏هایی که بسیار کوتاهند. با یک روز مانده به عید پاک مثل رمان روبه رو شده‏ام. این مجموعه به هم پیوسته مثل روایت اپیزودیک است و همین اتصال اپیزودیک اجازه داد با آن مثل یک رمان رفتار کنم و خلاصه‏اش را در آغاز فصل بیاورم.

مقدمه را با موخره‏ای قرن نوزدهمی تمام کنم، خیالم راحت‏تر است. حالا که «بانوی رمان‏نویس و رمان قرن نوزدهمی» مرده‏اند، حیف است آن «عکس مهم» قرن نوزدهمی مجله ال را پیش نکشم و به تفاوت دیروز و امروز اشاره نکنم. عکسی که شرح زیر آن، می‏تواند نماد منش و نگرش آن دوران درباره زنان رمان‏نویس باشد. عکسی که زیرنویس آن، امروز برایمان خنده‏دار است. و اتفاقا همین خنده‏دار بودن است که نشان می‏دهد چه قدر دور شده‏ایم از آن باورهای مردسالارانه. این عکس سند خوبی‏ست برای زنان نویسنده امروز. می‏توانند آن را به دست بگیرند و بگویند از آنجا به اینجا رسیده‏اند. رولان بارت اهمیت این عکس و زیرنویس آن را دریافته که در سال 1972 در کتاب افسانه‏ها شرحی بر این عکس نوشته است. و اما عکس، گروهی از زنان رمان‏نویس قرن نوزدهم را نشان می‏دهد. زیر عکس اسم تک تک «بانوان» رمان‏نویس درون عکس آمده با ذکر تعداد رمان‏ها و فرزندانشان. به این شکل: ژاکلین لونوار دو دختر و یک رمان دارد، ماریتاگری یک پسر و یک رمان، نیکول دوتروی دو پسر و چهار رمان دارد و همین طور تا آخر. اهمیت برابر زایش ذهن و زایش جسم را در زیرنویس این عکس می‏توان دید. قرن نوزدهم قرن «بانوی رمان‏نویس» است با همه زنانگی و مادرانگی‏اش. عبارتی که به قول رزالیند مایلز «بوی گند آراستگی مبتذل و کرنش بیجا در برابر زنان را می‏پراکند». بله امروز همه چیز فرق کرده است. پیش‏بینی وولف درست از آب درآمده. پول و اتاق هست و دیگر تعداد زایمان‏های بانوی رمان‏نویس کوچک‏ترین اهمیتی ندارد. پس بگذاریم نویسنده خاموش، مرموز و محبوب ما در ایران یا هر کجای اطلس جغرافیا که می‏خواهد زندگی کند. دور از هر حاشیه و شرح‏حالی می‏خواهم درباره زویا پیرزاد بنویسم که چیزی از او نمی‏دانم. خیلی گذشته از معرفی‏های قرن نوزدهمی. حتما به من مربوط نیست که نویسنده دو پسر به نام ساشا و شروین هم دارد (حتا اگر سنت‏بوی کنجکاو بگوید مربوط است). پس بی‏هیچ کرنش بیجا و آراستگی متعفنی، خیلی ساده، می‏گویم: این کتاب درباره آثار زویا پیرزاد است. بانو نه، «نویسنده»‏ای که سه مجموعه داستان و دو رمان دارد.

[1] . شارل آگوستین سّنت بو (1869-1804) منتقد فرانسوی که دامنه عظیم آثارش به حدود شصت جلد نقد می‏رسد. او در نقد یک اثر شرح حال نویسنده را ابزار کارآمدی می‏داند. در هم ریختن مرزهای جداکننده اثر و صاحب اثر از سوی این منتقد، بسیاری از معاصرینش را به مخالفت با او واداشت. او در جایی می‏گوید نقدی که مدنظر اوست چیزی نیست جر ابداع و آفرینش مدام و در جایی دیگر سرنوشت منتقد را در آمد و شدهای مدام ذهن به «کولی دوره‏گرد و تقریبا یهودی سرگردان» تشبیه می‏کند. تاریخ نقد جدید، رنه ولک، ترجمه سعید ارباب شیرانی، انتشارات نیلوفر، جلد سوم، چاپ دوم 1380

[2] . پیشین، ص 71

[3] . پیشین، ص 83

[4]. Best-seller

About the author
Shahla Zarlaki
شهلا زرلکی متولد مرداد 1355 خورشیدی و فارغ‏التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی ست. او فعالیت ژورنالسیتی را با نوشتن نقد سینمایی در سال 1377 آغاز کرده و از سال 1378 به طور حرفه‏ای به نگارش مقاله و نقد ادبی در ماهنامه‏های فرهنگی گوناگون (نقد سینما، بیدار، کتاب ماه ادبیات و فلسفه و...) و روزنامه‏های مختلف پرداخته است. انتشار چند کتاب و بیش از صد مقاله، یادداشت و نقد در نشریات، حاصل نزدیک به بیست سال تلاش او در زمینه نقدادبی و همچنین پژوهش در حوزه‏های دیگری همچون مطالعات زنان است. شهلا زرلکی تجربه داوری دو دوره جایزه ادبی یلدا (دو دوره)، سه دوره جایزه ادبی مهرگان (دوره هفتم و هشتم و نهم)، جایزه ادبی روزی روزگاری (هر چهار دوره) و جشنواره های ادبی دیگر (جایزه ادبی پروین اعتصامی، جشنواره صلح و دوستی، جشنواره هنر مسیحی ایران، جشنواره مشارکت ادبی اصفهان) را در کارنامه خود دارد. او همچنین داور بیست و دومین جشنواره بین‏المللی کودکان و نوجوانان از سوی خانه سینما بوده است. شهلا زرلکی در سال 1385جایزه نقد برتر را از بنیاد نویسندگان و هنرمندان (خانه نقد) دریافت کرد. وی عضو شورای سردبیری فصلنامه "نگره" (ویژه نقد ادبیات داستانی) بوده که از سال 1385 تا 1387 منتشر می‏شده است. آثار منتشر شده او عبارتند از: جادوگر سرزمین سامبا (بررسی آثار پائولو کوئیلو)، 1380، نشر فرهنگ کاوش انسان‏گرای تمام‏عیار (بررسی آثار ژوزه ساراماگو)، منتشرشده در سال 1381، نشر فرهنگ کاوش زنان علیه زنان (جستاری روانشناختی در آثار آلبا دسس پدس)، منتشرشده در سال 1382، نشر فرهنگ کاوش ما دایناسور بودیم (مجموعه داستان) 1387، نشر چشمه خلسه خاطرات (بررسی آثار گلی ترقی) 1389، انتشارات نیلوفر چراغ‏ها را من روشن می‏کنم (بررسی آثار زویا پیرزاد) انتشارات نیلوفر، 1392 در خدمت و خیانت زنان، گفتارهایی درباره زنان، انتشارات رسا 1392 آثار در دست انتشار: زنان، دشتان و جنون ماهانه، (پژوهشی تاریخی، اسطوره ای درباره قاعدگی و نشانگان پیش از آن) نشر چشمه

Dodaj komentarz

Twój adres e-mail nie zostanie opublikowany. Wymagane pola są oznaczone *